اشعارورود به کوفه
مناجات اميرالمومنين(منتظران ظهور)
حقانيت و اثبات اميرالمومنين و دعا براي فرج امام زمان
شنبه 25 آبان 1392برچسب:شعر,ورودبه کوفه,مرثیه, :: 12:41 ::  نويسنده : باقرزاده

دخترت هم غم پدر می خورد

هم غم موی شعله ور می خورد

 

نیزه دارت همین که می خندید

به غرورم چقدر بر می خورد

 

وسط کوچه ی یهودی ها

سینه ام زخم بیشتر می خورد

 

تکه سنگی که خورد کنج لبت

خنجری شد که بر جگر می خورد

 

کمرم را شکست آخرِ سر

ضربه هایی که بی خبر می خورد

 

بدنت را که زیر و رو کردند

دست من بود که به سر می خورد

 

مسعود اصلانی

 

*********************

هرگز نمی شد خواهرت اینجا نیاید

بهر عزاداری این لب ها نیاید

 

امکان ندارد اینکه مجنونی بخواند

اما برای دیدنش لیلا نیاید

 

بستند به زنجیر راه گریه ها را

شاید صدایی از گلوی ما نیاید

 

از دخترت می خواستم وقتی می آید

یا چشمهایش را بگیرد یا نیاید

 

ای صوت لب های پر از آیات غمگین

پایین بیا تا خیزران بالا نیاید

 

دیدند می خوانی ولی کاری نکردند

تا خیزران روی لبت با پا نیاید

 

کنج تنور آمد کنارت چهره نیلی

کردم دعا اینجا دگر زهرا نیاید

 

چشمان اینجا سخت ناپرهیزگارند

اما نمی شد خواهرت اینجا نیاید

 

علی اکبر لطیفیان

 

*******************

اسير كوچه شدن ارزش تورا دارد

سرت كه هست اسيريِ اينچنيني هست

 

من از كنار بزرگان نميروم هرگز

تو هر كجا بروي باز همنشيني هست

 

اگرچه سنگ مزاحم شده ست اما جا

براي آنكه به دامانِ من نشيني هست

 

بيا نشان مده خود را كه سنگ اين مردم

درست ميخورد آنجا كه مه جبيني هست

 

دوباره دور و بر محملم شلوغ شده

از اين قبيل مكافات تا ببيني هست

 

يكي مقابل نجمه يكي مقابل من

كنار هر سري اينجا دلِ غميني هست

 

چه ديده است مگر مادرم كه از امشب

مدام پشت سرت ناله ي حزيني هست

 

تو و تنور ، تنور و صداي يك مادر

ميان مادر و فرزند بوسه چيني هست

 

ز راه مانده چهل منزل خراب شده

خدا به خير نمايد چه اربعيني هست

 

علي اكبر لطيفيان

*********************

ای سرت سعیِ صفای سنگها

نیزه ات قبله نمای سنگها

 

روی نی قرآن نمی خواندی اگر

در نمی آمد صدای سنگها

 

تا که پیدایت نمایم شهر را

گشته ام با ردّ پای سنگها

 

می خورند و می خورند و می خورند

وای از این اشتهای سنگها

 

دشمنانت بی حیا هستند، لیک

ای برادر کو حیای سنگها

 

گاه آتش، گاه خاکستر زدند

بر سرت از لا به لای سنگها

 

لحظه ای بر دامنم بنشین خودم

در مسیر بی هوای سنگها...

 

... هم سپر گردم برایت هم ز اشک

می نهم مرهم به جای سنگها

 

زخم می زد بر دلم زخم زبان

لحظه لحظه، پا به پای سنگها

 

محسن عرب خالقی

*********************

تازه رسیده از سفر کربلا سرت

بین تن تو فاصله افتاده تا سرت

 

با پهلوی شکسته و با صورت کبود

کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت

 

پیشانی ات شکسته و موهات کم شده

خاکستر تنور چه کرده است با سرت؟

 

رگ های گردنت چقدر نامرتب است

ای جان من چگونه جدا شد مگر سرت؟

 

این جای سنگ نیست، گمان می کنم حسین

افتاده است زیر سم اسب ها سرت...

 

باید کمی گلاب بیارم بشویمت

خاکی شده است از ستم بی حیا سرت

 

چشمان تو همیشه به دنبال زینب است

تا اربعین اگر برود هر کجا سرت

 

علی اکبر لطیفیان

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مناجات اميرالمومنين(م نتظران ظهور) و آدرس monajat1385.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان